گاهی غزل



ای درخت کهن نمی دانی

برتنت گُل شکوه می سازد

ریشه ات را ببین چه خوب ازتو

هیبتی مثل کوه می سازد


دیده ام فرش گامهایت باد

وقتی همچون بهار می آیی

تشنه سیراب می کنی وقتی

پُرتراز جـــــــــــویبارمی آیی


گفته بودی تو آتش افروزی

بی خبردل تورارفیقم کرد

هُرم پنهان توی ِچشمانت

عاقبت طعمه ی حریقم کرد


باحضورت بیا که باز ازنو

ازوجود خودم جدا گردم

مثل پروانه ها به گِرد شمع

من به شمع تو مبتلا گردم


م.ج


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها زرد Swaroop سرور مجازی آلمان رونق تولید فرش و تابلو فرش ماشینی پرسان پارس مرجع مقالات رسمي سئو آموزش عکاسی Jody Terry